چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری



1-

"آژیر قرمز می دانست که موقتی است. میدانست که وقتی برود آژیر سفید می آید. آژیر سفید یعنی دیگر خطری نیست. فعلا بروید ببینید کجا را زده اند. کدام بچه بی مادر شده. کدام مادر بی فرزند. کدام دوست بی همکلاسی. بعد دوباره آژیر قرمز. بعد دوباره مادرهای ما که وقتی صبح به مدرسه می رفتیم مطمئن نبودند که ظهر برمی گردیم. وقتی صبح بابا سرکار می رفت، معلوم نبود عصر برگردد.

آژیر قرمز نمی دانست که محل کار بابا خطرناک است. نمی دانست صدام مجتمع فولاد خوزستان را بارها بمباران کرده. آژیر قرمز از دل بچه ها خبر نداشت. آژیر قرمز نمی دانست که بچه فقط ترسش را می فهمد. دیگر هیچ چیز نمی فهمد. آژیر قرمز نمی دانست که من در هشت سالگی نمی فهمیدم چرا باید کسی ما را بکشد، هنوز هم نمی فهمم."

 

2-

"زن ها به جنگ نمی روند
 فقط موقع خداحافظی
 با نگاه شان به مردها می گویند
 زنده بمانید و برگردید
 خانه ایی برای آرام گرفتن
 قلبی برای دوست داشتن
 و امیدی برای بزرگ شدن
 در انتظار شماست
 و همه مردها برای برگشتن به خانه است
 که می جنگند
 حالا یا با خستگی های شان
 یا با دشمن"

 

لطیف هلمت


ارنست شَکِلتون در سال 1908 با چند نفر و با پای پیاده به سمت جنوبگان (یه جایی وسط های قطب جنوب) راهی میشه و پس از طی کردن حدود هزار و پانصد کیلومتر در دمای منفی سی تا هشتاد درجه و درست زمانی که طبق برنامه فقط شش روز به انتهای مسیر مونده بوده عملیات اکتشاف رو شکست خورده اعلام می کنه و به سمت خونه برمی گرده.

وقتی دلیل این کار شَکِلتون رو ازش می پرسند میگه: "یک خَرِ زنده بهتر از یک شیر مُرده است!" شَکِلتون توضیح میده که اگر به مسیر خودش ادامه می داده احتمالا خودش و همراهانش کشته میشدن. به همین دلیل باخت رو پذیرفته و برای حفظ جان خودش و همراهانش به سمت خونه برگشته. شَکِلتون اعتقاد داشت که پذیرش شکست شهامت می خواد و گاهی این پذیرش خود یک پیروزیِ بزرگه.

در صدمین سالگرد تلاشِ شَکِلتون، هِنری وُرزلی؛ یکی از مریدان تفکرات شَکِلتون، با دو نفر همراه کار نیمه مانده شَکِلتون رو انجام و با موفقیت به جنوبگان می رسند. هرچند که قبل از این گروه، قطب توسط شخص دیگه ای و به کمک سگ های سورتمه کِش کشف شده بود. چند سال بعد آقای هِنری وُرزلی تصمیم میگیره تا تنهایی به جنوبگان بره.

بقیه ی داستان رو در پادکست ChannelB آقای علی بندری گوش کنید. فقط همینقدر بدونید که شَکِلتون اعتقاد داشت "یک خَرِ زنده بهتر از یک شیر مُرده است!" و یه جایی شکست رو بپذیرید.

 

پی نوشت: پادکست ChannelB پادکستی ست که آقای علی بندری گوینده اونه و در هر قسمت یک داستان واقعی رو از نشریات معتبر انگلیسی زبان ترجمه و تعریف می کنه. پیشنهاد می کنم اگر قبلا عضو این چنل نشدید حتما عضو بشید و داستان هاش رو گوش کنید. تقریبا اکثر داستان هاش قشنگ هستند اما پیشنهاد می کنم از "راه ابریشم" (سیلک رود) شروع کنید و بعد از گوش دادن به "مسترمایند" و "به زبان آتش" کم کم به داستان "جنوبگان" برسید. برای دیدن وب سایت این چنل اینجا کلیک کنید.



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ فامیل دور معرفی بهترین ها تم تولد جشن آوا سیارک32 با من از ماه بگو انواع ژنراتور های شرکت آروا sina7405 وبلاگ شخصی جلال ترابی احادیث اهل بیت ع مجله تحلیلی و آموزشی فروش و بازاریابی